معلوم نیست چه دردی دارم یک دقیقه هم که می گذره دلم تنگ میشه یعنی واقعا تنگ میشه براش نه چیز دیگری . همین . مسخره است . مگر قراره چه کار کنم باهاش ؟ دلم تنگ میشه شاید از سرتنهایی باشه ولی تنگه با سارا حرف زدم چه ناراحت بود از نیومدن ویزاش ...الان وضعش از من خیلی بهتره ولی خوب یه شوهر پست داره که همه می شناسند . ولش کن بابا به من چه دخالت کنم . من باید بخونم . پام بهتر نمیشه . دیشب تموم شب دلتنگ بودم . چه حس بدیه . احساس احمق بودن می کنم .
برچسب : نویسنده : residencyc2 بازدید : 161